زمانی که خزانه فدرال مثلا یک میلیون دلار اوراق قرضه میخرد، آن را به بیش از ۱۰ میلیون دلار در حسابهای بانکی تبدیل میکند. در واقع، خزانه فدرال ۱۰ درصد از این پول کاملا جدید را و بانکها ۹۰ درصد بقیه را ایجاد می کنند.
موضوع اصلی این مستند که خلاصه قسمتهای اول، دوم و سوم آن را قبلا از نظر گذراندید، بطور خلاصه بررسی جنبههای تاریخی و راهبردی چگونگی نفوذ و قدرتیابی بانکداران بینالمللی در پشت پردۀ صحنۀ سیاسی و اقتصادی کلان آمریکاست و اینکه چگونه و از کجا این نفوذ آغاز شده است؟ هرچند که این مستند قدری قدیمی است اما اینطور که به نظر میرسد پیشگوییهای درستی در این مستند وجود دارد؛ از جمله رکود بزرگی که امروز در اقتصاد آمریکا شاهد آنیم. در این مستند خواهیم دید که چگونه بانکداران بینالمللی در راهبری سیاستهای کلان آمریکا دخیلاند و چطور قادر به کنترل پادشاهها و دولتهای دست نشاندۀ خود در جهان غرب هستند و جنگها و رکودها را باعث میشوند. شایان ذکر است که دیدن ویدئوهای انتخابی برای درک روند وقایع این مستند لازم است.
قسمت چهارم
صرافها در آمریکا به سرعت
در حال قدرت گرفتن بودند، آنها با ایجاد رکود اقتصادی شروع
به سر کیسه کردن مردم کردند. آنها با این نام می خواستند هزاران خانه و زمین را
زیر قیمت بخرند.
در سال۱۸۹۱،
صرافها آماده سرنگونی دوباره اقتصاد آمریکا بودند. آنها روشهایی برای این کار
ابداع کرده بودند و آن یک فراخوان برای بانکداران بود برای ایجاد رکود در یک تاریخ
خاص که توسط انجمن بانکداران آمریکا منتشر شد.
این رکودها میتوانستند
کنترل شود زیرا اقتصاد امریکا براساس استاندارد طلا بود. از آنجا که طلا کمیاب است پس
آن را میتوان به سادگی کنترل کرد. مردم برای خلاصی از کنترل صرافها و باقی ماندن
پول نقره و بازگرداندن قانون آقای سید در سال۱۸۷۳میخواستند پول نقره دوباره
قانونی شود، که در آن زمان جرم شماره ۷۳ نام داشت. در سال۱۸۹۶، موضوع پول نقره بیشتر به
موضوع اصلی در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری تبدیل شده بود.
ویلیام جنینگز
برایان، سناتور دموکرات از نبراسکا نامزد ریاست جمهوری بود. و به موضوع نقره
رایگان میپرداخت در کنواسیون ملی حزب دموکرات در شیکاگو، وی طی یک سخنرانی احساسی
موفق به کسب نامزدی تحت عنوان تاجدار و صلیب طلا شد.
اگر چه برایان
در آن زمان تنها ۳۶ سال داشت. از آن به بعد این سخنرانی به عنوان معروفترین خطابه
همیشه قبل از کنوانسیونهای سیاسی به طور گستردهای مورد استفاده قرار گرفت،
برایان در پایان دراماتیک گفت:
حال نوبت صرافها
بود که بر سر کار بازگردند، یعنی اداره یک بانک خصوصی مرکزی در آمریکا در اوایل
دهه اول ۱۹۰۰، افرادی چون جی پی مورگان مسئولیت را به عهده گرفتند.
یک بحران نهایی
لازم بود، تا توجه ملت را بر نیاز به یک بانک مرکزی، متمرکز کند استدلالشان این
بود که تنها یک بانک مرکزی میتوانست از شکستهای بانکی جلوگیری کند. مورگان به
وضوح یکی از قدرتمندترین بانکداران آمریکا و مامور احتمالی راتچایلدها بود. مورگان به
شرکت استاندارد اویل جان دی راکفلر کمکهای مالی کرده بود. همچنین به انحصارهای
ادوارد هاریمن در راهآهن اندرو کارنگی در فولاد و چندین صنایع دیگر کمکهای مالی
کرده بود.
پدر جیپی
مورگان، جونیوس مورگان، مامور مالی آمریکا در انگلیس بود، بعد از مرگ پدرش، جی پی
مورگان یک شریک انگلیسی به نام ادوارد کرنفل گرفت، رئیس بانک انگلستان بود که بعد
از او ماترک او تنها چند میلیون دلار بود، انبوه سهامی که مردم فکر میکردند داشته
باشد در واقع برای دیگران بود.
در سال ۱۹۰۲،
رئیس جمهور تئودور روزولت با استفاده از قانون ضد انحصاری شرمن از مورگان و
دوستانش تبعیت کرد تا اقدام به از بین بردن انحصار صنعتی آنها کند. در واقع روزولت
کار کمی در پیشرفت انحصارطلبی صنایع آمریکا توسط بانکداران و جانشینانش از پیش
برد. به عنوان مثال، روزولت ظاهرا انحصار شرکت استاندارد اویل را از بین برد، اما
در واقع این انحصار اصلا از بین نرفته بود. بلکه تنها به ۷ قسمت تقسیم شده بود. که
کنترل انها هنوز در دست راکفلرها بود.
مردم از این
کاریکاتوریستهای سیاسی آگاه مانند توماسی نست آگاهی داشتند، که بانکداران را
انحصار پول مینامید.
در سال ۱۹۰۷،
یکسال پس از انتخاب دوباره تدی روزولت، مورگان فهمید که زمان اقدام به تاسیس یک بانک
مرکزی رسیده است، مورگان و دوستانش با استفاده از قدرت مالی مرکبشان، به طور
مخفیانه قادر به سقوط بازار سهام بودند هزاران بانک کوچک گسترش یافتند.
برخی از آنها به
لطف اصل اندوخته جزئی، کمتر از یک درصد ذخایر داشتند. در عرض چند روز در سراسر
کشور این مساله عادی شد.
مورگان پابه
عرصه عمومی گذاشته و پیشنهاد داد با حمایت از بانکهای در حال ورشکستگی و با
استفاده از پولی که با هیچ به دست آورده بود، اقتصاد متزلزل آمریکا را سرپا نگه
دارد. این یک پیشنهاد ظالمانه بود، به مراتب حتی بدتر از بانکداری اندوخته جزئی
بود. اما کنگره به او اجازه انجام این کار را داد. مورگان ۲۰۰ میلیون دلار پول
خصوصی بدون پشتوانه ایجاد کرده و با آن مبادرت به خرید کالا، پرداخت بابت خدمات و
فرستادن بخشی از آن به شعبههای بانکهایش ورزید، تا در ازای دریافت بهره آنها را
وام دهند. نقشه او خیلی زود گرفت.
بنابراین از
زمان تصویب قانون بانکداری ملی در سال ۱۸۶۳، صرافها قادر به ایجاد یک سری رونق و
رکود شده بودند. هدف این کار هم سر کیسه کردن و هم ادعای ناپایدار بودن سیستم
بانکداری بود، که میبایست بار دیگر در انحصار یک بانک مرکزی قرار بگیرد.
بعد از ورشکستگی
ناگهانی، تدی روزولت، در پاسخ به بحران سال ۱۹۰۷ لایحهای را برای قانونی شدن به
امضا رساند که باعث ایجاد کمیسیون ملی پول شد. این کمیسیون به مطالعه مشکل بانکداری
پرداخته و توصیههای به کنگره ارائه داد البته کمیسیون شامل مورگان و دارو دستهاش
میشد.
باید کاری میکردند
تا این بانکهای جدید را تحت کنترل خود درآورند همانطور که جان دی راکفلر گفت:
رقابت گناه است. ثانیا اقتصاد کشور انقدر قوی بود که شرکتهای بزرگ به جای گرفتن
وامهای بزرگ از بانکهای بزرگ شروع به بسط خود با استفاده از سودهای بانکی کردند.
در ۱۰ سال اول قرن جدید، ۷۰ درصد از بودجه شرکتها، از سودهای بانکی تامین میشدند.
به عبارت دیگر
صنعت آمریکا مستقل از صرافها شده بود، و این روند باید متوقف میشد. همه شرکا میدانستند
که این مشکلات را میتوان به یک راه حل قابل اجرا تبدیل کرد، اما شاید بزرگترین
مشکل آنها یک مشکل روابط عمومی بود و آن نام بانک جدید بود.
چگونه خرانه
فدرال از هیچ پول ایجاد میکرد؟ این یک فرایند ۴ مرحلهای است، اوراق قرضه تنها
وعده پرداخت و یا اسناد اذعان بدهی دولت بودند، مردم اوراق قرضه را میخریدند تا میزان
مطمئنی بهره دریافت کنند در پایان دوره اوراق، دولت اوراق قرضه را به اضافه بهره،
بازپرداخت کرده و اوراق قرضه را از بین میبرد.
در حال حاضر
ارزش این اوراق در حدود ۶۳ تریلیون دلار است.
حال فرآیند پولسازی
دولت فدرال از این قرار است:
زمانی که خزانه
فدرال مثلا یک میلیون دلار اوراق قرضه میخرد، آن را به بیش از ۱۰ میلیون دلار در
حسابهای بانکی تبدیل میکند. در واقع، خزانه فدرال ۱۰ درصد از این پول کاملا جدید
را و بانکها ۹۰ درصد بقیه را ایجاد می کنند.
برای کاهش مقدار
پول در اقتصاد، این فرآیند معکوس میشود. یعنی خزانه فدرال مبادرت به فروش اوراق
قرضه به عموم میکند و پول از بانک محلی خریدار خارج میشود وامها باید به ده بار
مقدار فروش کاهش یابند. بنابرای فروش یا میلیون دلار اوراق قرضه خزانه فدرال، منجر
به کاهش ۱۰ میلیون دلار پول در اقتصاد میشود.
پس این جریان
چگونه به نفع بانکدارانی است که نمایندگانشان در جکیل آیلند دور هم جمع شده اند؟
اول: این موضوع
تلاش برای اصلاحات بانکی را کاملا از مسیر درست آن منحرف کرد.
دوم: این موضوع
از بازگشت یک سیستم مناسب مالی بدون بدهی دولت مانند اسکناس های پشت سبز لینکلن،
جلوگیری کرد.سیستم مالی مبتنی بر اوراق قرضه دولت، که به لینکلن پس از ایجاد
اسکناسهای پشت سبز تحمیل شد در حال حاضر ثابت بود.
سوم: این موضوع
حق ایجاد ۹۰% از ذخایر پولی ما را تنها براساس اندوخته جزئی به بانکداران داد که
بعدا آنها را در ازای دریافت بهره وام دادند.
چهارم:این موضوع
کنترلی کلی ذخیره پول ملت را در دست چند نفر متمرکز کرد.
پنجم: این موضوع
باعث ایجاد یک بانک مرکزی غیروابسته به کنترل سیاسی موثر شد. مدت کمی پس از ایجاد
آن، کسری زیاد خزانه فدرال در اوایل سال ۱۹۳۰باعث ایجاد رکود بزرگ شد این عدم
وابستگی از آن زمان به بعد، در قالب قوانین اضافی افزایش یافته است.
به منظور فریب
افکار عمومی به این باور که دولت کنترل را حفظ کرد، این طرح به خزانه فدرال
فراخوانده شد، تا توسط هیات فرمانداران که از سوی رئیس جمهور منصوب و توسط مجلس
سنا تایید شده بودند، اجرا شود. اما تنها کاری که بانکداران باید انجام میدادند،
اطمینان از انتصاب مردان خود در شورای حکام بود. این کار دشواری نبود بانکداران
پول دارند و پول باعث نفوذ پیدا کردن در سیاستمداران میشود.
هنگامی که شرکا
جکیل آیلند را ترک کردند، تلاش های روابط عمومی آغاز شد. بانکهای بزرگ نیویورک یک
بودجه آموزشی معادل پنج میلیون دلار را روی هم گذاشتند تا اساتید در دانشگاه های
معتبر بانک جدید را تایید کنند.
رهبران جمهوریخواه
که دیدند نتوانستند به نفع خود در کنگره رای به دست آورند لایحه آلدریج را هرگز
بانکداران به رای گیری نگذاشتند. بانکداران بی سرو صدا تصمیم به تبعیت از هر دو
گرفتند، گزینه دموکراتیک آنها به وودرو ویلسون، به عنوان نامزد حزب دموکرات، کمک
مالی کردند. همانطور که جیمز پرلاف مورخ، اظهار داشتهاند، برنارد بروک، سرمایهگذار
وال استریت، مسئول آموزش ویلسون بود:
همه چیز آماده
بود صرافها برای تاسیس مجدد بانک مرکزی خصوصی خود در تعادل بودند با تصویب قانون
بانک ملی در طی جنگهای داخلی، تنها بخشی از زیانی که رئیس جمهور اندرو جکسون ۷۶
سال پیش جبران شده بود به بار آورده بود، از آن زمان به بعد، مبارزه در طول دهها
سال شدیدتر شده بود. طرفداران جکسون طرفدار اسکناسهای پشت سبز بودند که حامیان
اصلی ویلیام جنینکز برایان شدند با قبول مسئولیت توسط برایان، این مخالفان صرافها
بدون در نظر گرفتن قدرت بروک، از وودرو ویلسون دموکرات حمایت کرد به آنها و برایان
خیلی زود خیانت شد.
در طول مبارزات
انتخاباتی ریاست جمهوری، دموکرات ها مراقب بودند، وانمود به مخالفت با لایحه
آلدریج کنند نمایندهای با نام لویی مک فادن که خودش دموکرات و رئیس کمیته
بانکداری مجلس و ارز بود، ۲۰ سال پس از این واقعیت توضیح داد:
زمانی که ویلسون
انتخاب شد مورگان، واربورگ، بروک و کمپانی، طرح جدیدی را ایجاد کردند، که واربورک
آن را سیستم خزانه فدرال نامید. رهبری دموکرات لایحه جدید را که لایحه کلاس-اوون
نام داشت، به عنوان چیزی که اساسا متفاوت از لایحه آلدریج بود، مورد ستایش قرار
داد اما در واقع، این لایحه عملا تمام جزئیات مهمش یکسان بود.
در واقع
دموکراتها چنان به شدت شباهتها را انکار کردند، که پل واربورک به وجود آورنده هر
دو لایحه باید به دوستان رشوه بگیرش در کنگره اطمینان میداد که عملا هر دو
صورتحساب یکسان بودند: