علم نوین روانشناسی بر این باور است که هیجاناتی مانند نفرت،
زمانی در وجود انسان ها شدت پیدا می کنند که افراد بیش از حد با آن ها
درگیر شده و جدایی از این حس برای آن ها تقریباً غیر ممکن می شود.
بر اساس این دیدگاه، افراد به فراخور رویدادهایی که شخصاً تجربه می کنند، به حس نفرت
دچار شده و به مرور زمان، این حس چنان در این افراد تقویت می شود که در
نهایت رفتار بیرونی آن ها نیز با حس درونیشان تطابق پیدا کرده و یکی می
شود.
اصولاً حس تنفر در انسان هایی ایجاد میشود که به لحاظ شخصیتی منفعل، ترسو و درونگرا هستند. مثلاً کودکی که تنهایی را ترجیح میدهد، در موقعیت های مختلف دچار ترس می شود. این موضوع در مورد افراد بالغی که از لحاظ روحی، شخصیتی ناپایدار دارند هم کاملاً صادق است.
غلیان حس نفرت و عدم توان کنترل آن، در فردی که دارای
شخصیتی ناپایدار و شکننده است، می تواند زمینه ساز فاجعه ای مخرب باشد.
اکثر قتل های فجیع ثبت شده در محاکم قضایی، دارای چنین پس زمینه هایی از نفرت کنترل نشده و افسارگسیخته هستند.
بر همین اساس، در ژوئن سال ۲۰۱۵، بازی رایانهای عجیبی با نام نفرت / Hatred توسط استودیوی بازی سازی Destructive Creations روانه بازار شد که در همان روزهای نخست، با واکنش های تند منتقدان مواجه شد.
داستان بازی در مورد فردی جانی و قاتل است که با نام مستعار The Crusader ( جنگجوی صلیبی ) شناخته می شود. او در یک شب، تصمیم می گیرد تا انتقام خود را از زمین و زمان گرفته و همه مردم را قلع و قمع کند!
هیچ داستان و پس زمینه فکری برای شروع بازی در کار نیست و کل ماجرا با اتکا به این دیالوگ مالیخولیایی آغاز می شود:
“اسم من اهمیتی نداره! چیزی که اهمیت داره، کاریه که من می خوام انجام بدم.
من از این دنیا نفرت دارم و مردم کرممانند اون باید طعم نفرت منو بچشن.
زندگی من مثل تیکه یخیه که داره با نفرت آب میشه. دنیا همیشه به دنبال اینه
که بدست من نابود بشه. حالا زمان انتقامه و هیچکس نمی تونه از دست من
نجات پیدا کنه. من باید تا جایی که می تونم مردمو بکشم. وقتشه که من بکشم و
کشته بشم.”
پس از این دیالوگ، بازیکن در نقش این فرد روانی وارد
خیابان شده و طبق دستورالعمل احمقانهی بازی، با کمک انواع سلاح های گرم و
سردی که در اختیار دارد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن، مرد، بچه و… را به
فجیعترین و بدترین شکل ممکن به قتل می رساند!
برای کشتن انسان ها هیچ منطق و محدودیتی وجود ندارد و هر چه بازیکن مردم را
فجیع تر بکشد، امتیاز بیشتری نصیبش خواهد شد. بازی از چنان خشونت بالایی
برخوردار است که گهگاه مخاطب خود را به حالت انزجار انداخته و ادامه بازی
را برای وی مشکل می کند.
The Crusader یک بیمار روانی است که در
رفتارش هیچگونه منطق و انسانیتی وجود ندارد. یک حیوان انسان نما که طراحان
بازی، او را به جان بشریت انداخته اند و با ترفندی کثیف و غیرانسانی،
مخاطبان و کاربران خود را در یک بازی رایانهای، مجبور به ایفای نقش در قالب وی می کنند.
کشتار و قتل عام برای این فرد، حکم یک مسکّن و آرامبخش را دارد و بازی به
گونهای طراحی شده که کاربر برای کسب امتیاز بیشتر، مجبور به جنایت در
ابعاد وسیع تر و فجیع تر باشد. از همین رو، در ادامه بازی The Crusader خود
را به پایگاه هستهای در شهر نیوجرسی می رساند تا با انفجار راکتورهای هستهای موجود در آن، تعداد بیشتری از مردم را نابود نماید و بدین ترتیب کینه و قساوت خود را بیش از پیش نمایان سازد.
او با قرار دادن بمبی در این پایگاه، زمینه را برای عملی کردن نقشه کثیف خود آماده می کند، اما در آخرین لحظه توسط نیروهای امنیتی گلوله باران شده و کشته می شود. در حالیکه به نظر می رسید کارگردان بازی قصد دارد تا در نهایت با عقوبت The Crusader پایانی اخلاقی را برای بازی خود داشته باشد، در کمال تعجب می بینیم که او در آخرین لحظات (پیش از مرگ) چاشنی بمب را فعال کرده و با انفجاری اتمی، کل شهر را با خاک یکسان می کند و بدین ترتیب بازی به پایان می رسد!
حال سوال مهم این است که واقعاً هدف از تولید این بازی چیست؟ چرا سازندگان این بازی تا این حد به مقولهی نفرت پرداختهاند و پیام این همه کینه و خشونت برای مخاطب بازی چیست؟
آیا غیر از عقده گشایی در فضای مجازی، عادی سازی توحش افسارگسیخته و اصالت بخشی به مقوله نفرت، دستاورد دیگری در این بازی وجود دارد؟
باز هم مانند قبل، باید به این موضوعات توجه داشت که: چه کسانی ما را سرگرم
می کنند و در پس این سرگرمی ها به چه کارهایی وادار می شویم؟