فهم نادرست از امامت، مانع تحقق سبک زندگی رضوی

چکیده

تنها راه سعادت جامعه، عمل به دستورهای قرآن و آموزه‌های اهل بیت (علیهم السلام) و پایه‌گذاری سبک زندگی براساس آن‌هاست. دستیابی به این هدف والا، با مانع‌های متعدد بینشی، دانشی و کنشی رو‌به‌روست که از آن جمله، شناخت ناقص آموزه‌ی امامت و مؤلفه‌های آن است. وضعیت فعلی جوامع اسلامی، شاهد صدق این مدّعاست. درک نادرست از مفهوم امامت و نادیده گرفتن رسالت اصلی آن، یعنی هدایت بیانی و عملی امت، سوءبرداشت از مؤلّفه‌های مهم امامت از قبیل محبت و مودّت، معجزه و کرامت، شفاعت، زیارت و… از مهم‌ترین موانع تحقق سبک زندگی اسلامی به طور عام، و سبک زندگی ولایی و رضوی به طور خاص می‌باشد. از هر کدام از این مفاهیم، دو برداشت می‌توان داشت: برداشتی تحریف شده و بازدارنده که نتیجه‌ی آن، تنبلی، یأس و سرخوردگی است؛ و برداشتی درست و حرکت‌آفرین که امید و نشاط و پیشرفت، ‌میوه‌ی شیرین آن است. در این جستار برآنیم تا در حدّ مجال، ضمن تبیین این دو نوع برداشت از امامت و مؤلفه‌های آن، تفسیر درست را از نادرست نشان داده، پیامدهای آن دو را نیز برشماریم.

کلیدواژه‌ها: سبک زندگی، موانع‌ تحققق سبک زندگی، امامت، مؤلفه‌های امامت.

 

 

مقدمه

با این باور که تنها راه سعادت جامعه، شناخت آموزه‌های اعتقادی و اخلاقی دین و سیره پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) است، عالمان و بزرگان، تلاش‌های فراوانی برای هدایت مردم به این معارف و تحقق سبک زندگی بر پایه رهنمودهای آن بزرگواران انجام داده اند، اما به رغم همه‌ی کارهای انجام شده و سفارش‌های بزرگان و عالمان به عمل به ارزش‌های دینی و به رغم صرف هزینه‌های هنگفت مادّی و انسانی برای اصلاح فرهنگ جامعه و بازسازی سبک زندگی آنان بر پایه‌ی الگوهای اسلامی، به نظر می‌رسد، این تلاش‌ها، در حدّ مورد انتظار، قرین موفقیّت نبوده و یا دست کم نتایج مورد انتظار را به بار نیاورده است. گاهی گذرا به شیوه زندگی مردم و انواع آسیب‌های آن، شاهد درستیِ این مدعاست. گزاف نیست اگر بگوییم، هرچه می‌گذرد، برخی مظاهر زندگی دینی از قبیل حضور روزافزون و گسترده‌تر مردم در اماکن مذهبی و زیارتی، برپایی پر رنگ مناسبت‌های مذهبی، سفره‌های گسترده نذورات و… بیشتر و پر و پیمان‌تر می‌شود، و در کنار آن، به علت هجمه‌ی شدید فرهنگی و تبلیغی دشمن، کج‌روی‌ها و آسیب‌های اخلاقی جامعه، نه تنها کاهش نمی‌یابد، بلکه رو به فزونی است. نمی‌خواهیم دشمن را کوچک بشماریم و یا از تلاش‌های او غفلت کنیم که «مَنْ نامَ لمْ یُنَمْ عَنْه» (۲)، اما سخن در این است که پیش و بیش از هر چیز، باید آسیب‌‌شناسی را از درون آغاز کنیم و «اول دفع شر موش کرده، آن‌گاه در جمع گندم، جوش کنیم تا خرمن اعمالمان انبوه گردد.» اگر بتوانیم برخی ناهنجاری‌های جامعه همچون: بی حجابی، سست شدن ارکان خانواده، اعتیاد و… را محصول فرهنگ‌های مهاجم و وارداتی بدانیم، بدون تردید برخی از ناراستی‌های فراگیر دیگر همچون نداشتن وجدان کاری، تنبلی و کسالت، بی نظمی، عدم احترام به حقوق دیگران، رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی و… را چگونه درمان کنیم؟ اگر مشکل از درون نیست، از کجاست؟ آیا می‌توان گفت، آنان که به ظاهر، خود پیشتاز رعایت این امور هستند، ما را بدون اراده و اختیار، وادار به نادیده گرفتن آن‌ها کرده‌اند؟
به نظر نگارنده، حتی اگر بر این باور باشیم که همه یا بیشتر این ناهنجاری‌ها ناشی از تهاجم فرهنگی و توطئه‌های دشمنان است، باز هم باید راه چاره را در درون دید و برای مقابله با آن‌ها، به تقویت بنیادهای اخلاقی جامعه پرداخت و با آسیب شناسی درست و به دور از مجامله و پنهان‌کاری بر ضعف‌های خود، غلبه کرد. همچنان که شناخت درست جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)، فهم استوار از فرمان‌ها و سیره‌ی آن بزرگواران و عمل به آن‌ها، تنها راه سعادت جامعه و تحقق سبک زندگی اسلامی و راه رهایی از دشواری‌های فرهنگی و… است؛ فهم ناقص و درک نااستوار از جایگاه امامت و نقش امام در جامعه، نه تنها ما را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند که خود، به بزرگ‌ترین مانع در مسیر پایه‌گذاری سبک زندگی اسلامی تبدیل خواهد شد و به کُندی حرکت امت اسلامی به سوی آرمان الهی‌اش خواهد انجامید و یا دست کم شیوه‌ای ناکارآمد و شکلی از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) ارائه خواهد کرد.
ستمی که امروز به دست برخی افراد به ظاهر مسلمان بر امت اسلامی می‌رود، ناشی از درک نادرست دین به طور کلی، و جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) به طور خاص است. در آن سو، خشک مغزانی که جز خود و باورهای بی‌‌روح خویش را نمی‌بینند و نمی‌پسندند، هرگونه توسّل و تمسّک به اولیای الهی را شرک دانسته، محبّان اهل بیت (علیهم السلام) را به چوب تکفیر می‌رانند و در این سو، ساده‌لوحانی در مقام دفاع از اهل بیت (علیهم السلام)- به پندار خود- واژگان نامناسب و گاه غلوآمیز بر زبان می‌آورند و حربه‌‌ی تکفیر را تیزتر می‌کنند و شگفت اینکه بدون داشتن نشانه‌ای از پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) در عملکرد خود، از محبت آنان دم می‌زنند. آیا جز این است که بدفهمی از معارف اهل بیت (علیهم السلام) آنان را به این وادی کشانده است؟ نتیجه آنکه هر دو گروه به سهم خود، رشته حیات امت اسلامی را پاره می‌کنند. هر چند خود، بر این باورند که راه و رسم درستی را در پیش گرفته‌اند! اینان به واقع مصداق این آیه‌‌اند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (۳).
در ادامه، به برخی از کج‌فهمی‌ها از معارف نبوی و ولایی که مانعی در مسیر سبک زندگی اسلامی است، به اختصار اشاره می‌شود.

۱- عدم شناخت درست جایگاه امامت

یکی از مسائل بسیار مهم حیاتی و عقیدتی، اعتقاد به ضرورت وجود امام معصوم (علیه السلام) در جهان هستی است. بر پایه‌ی روایت‌های اهل بیت (علیهم السلام)، زمین هیچ‌گاه از حجت خداوند خالی نمی‌ماند، خواه آن حجت ظاهر و آشکار باشد و خواه مخفی و پنهان: «… و لا تخْلوا الارضُ منْ قائمٍ مِنّا ظاهرٍ او خافٍ…» (۴).
خداوند در آغاز آفرینش، آدم را جانشین خود، در زمین قرار داد و فرمود: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ…» (۵). از آن پس پیامبران دیگر تا خاتم پیامبران به عنوان خلیفه الهی بر روی زمین، رسالت خویش را انجام دادند؛ و پس از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، امامان معصوم (علیهم السلام)، حجت و خلیفه الهی بر روی زمین بوده و هستند.
صفوان بن یحیی می‌گوید، شنیدم از حضرت رضا (علیه السلام) که می‌فرمود: «إنَّ الارضَ لا تَخلو مِنْ أنْ یکُونَ فیها إمامٌ مِنّا» (۶)؛ امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «واللهِ ما تَرکَ اللهُ عزَّوجلَّ الارضَ قَطُّ مُنذُ قُبِضَ آدمُ إلا وَفیِهَا امامٌ یُهتَدی بهِ إلی اللهِ عزَّوجلَّ و هُوَ حُجَةُ اللهِ علی العِبادِ منْ تَرکَهُ هَلَکَ و مَنْ لَزِمَهُ نَجا حَقاً عَلَی اللهِ عزَّوجلَّ» (۷)؛ قسم به خداوند عزیز و جلیل که خدا از زمانی که آدم را قبض روح کرد، هرگز اهل زمین را به حال خود، رها نکرد، جز اینکه در آن امامی قرار داد که مردم به وسیله او به سوی خدا هدایت شوند و او حجتِ خدا بر تمامی بندگان است…
از آنجا که هدف از آفرینش انسان، رشد و کمال و تأمین سعادت واقعی اوست، انسان در این مسیر، افزون بر نیاز به برنامه، به الگویی نیازمند است که او را در عرصه‌ی واقعیت و متن زندگی هدایت کند. روشن است که آن گاه انسان به سعادت واقعی خواهد رسید که این الگو را درست بشناسد و بکوشد رفتار و حرکت خود را با رفتار او تنظیم کند.
حضرت امیر (علیه السلام) در خطبه‌ی «شقشقیه» پس از شکایت از تکیه زدن نااهلان بر منصب امامت، با بیانی زیبا و رسا، جایگاه امامت را چنین تصویر می‌فرماید: «… و هوَ یَعلَمُ أَنَّ مَحلِّی مِنَها محَلُّ القُطبِ منَ الرَّحَی…» (۸).
همچنان که محور آسیاب، نقش محوری در کار آن دارد، همه حرکت‌های فردی و اجتماعی نیز باید بر گِرد اندیشه‌های امام شکل بگیرد و همه مردم باید رفتار و کردارشان را با معیارهای اهل بیت (علیهم السلام) تراز کنند. امام علی (علیه السلام) در بیانی دیگر، اهل بیت (علیهم السلام) را این گونه معرفی می‌کند: «لا یُقاسُ بآلِ محمدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ هذهِ الامةِ احدٌ و لا یُسَوَّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُم عَلیهِ اَبداً هُمْ اَساسُ الدِّینِ و عِمادُ الیَقینِ إلیهِم یَفِی‌ءُ الغَالی و بِهِمْ یَلحَقُ التّالی و لَهُمْ خَصائِصُ حقِّ الولایةِ وفیهمُ الوصیةُ و الوِراثةُ…»؛ (۹) کسی را با خاندان رسالت نمی‌شود سنجید و آنان که پرورده‌ی نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نخواهند بود؛ اهل بیت پیامبر، اساس دین و ستون‌های استوار یقین‌اند. شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگی‌های حقّ ولایت به آن‌ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت مسلمانان و میراث رسالت، به آن‌ها تعلق می‌گیرد.
آن حضرت در بیانی دیگر، اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان راهنمایان به سوی حق و داعیان الی الله، معرفی می‌نماید: «إنّما الائمةُ قُوّامُ اللهِ علی خَلْقِهِ و عُرفاؤُهُ علی عِبادهِ و لا یَدْخُلُ الجَنَّةَ إلا منْ عَرفَهُم و عَرَفوُهُ و لا یَدْخُلُ النارِ إلا منْ اَنکَرهُمْ وأَنکروُهُ» (۱۰)؛ امامان، قیم‌های الهی بر آفریده‌های او و شناسانندگان خدا بر بندگان اویند؛ کسی وارد بهشت نشود، مگر اینکه اهل بیت را بشناسد و آنان نیز او را (به پیروی از خود) بشناسند و کسی وارد دوزخ نشود، مگر اینکه اهل بیت را انکار کند و آنان نیز او را به پیروی از خود نشناسند.
امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید: «إنَّ الامامةَ زِمامُ الدّینِ و نِظامُ المُسلمینَ و صَلاحُ الدُّنیا و عزُّالمؤمنینَ إنَّ الامامةَ اُسُ الاسلامِ النّامِی و فَرعُهُ السّامِی… یدعُو إلی سَبیلِ ربِّهِ بالحِکمةِ و المَوعِظَةِ الحَسنةِ و الحُجَّةِ البالغةِ… الدّالُّ عَلَی الهُدَی و المُنجِی منَ الرّدَی الامامُ… الامامُ الامینُ ‌الرّفیقُ و الوالدُ الشّفَیِقُ و الاخُ الشّقیقُ و مَفزعُ العِبادِ فی الدّاهیةِ» (۱۱). امامت و رهبری حقّ، زمام دین است و مایه‌ی نظام بخشیدن به مسلمانان و صلاح امور دنیوی و عزّت مؤمنان است. امامت، اساس اسلام رشد یافته است. یعنی آنچه می‌تواند همه‌ی نیازهای فردی و اجتماعی و مادی و معنوی کاروان بشریّت را تأمین کند، تنها امامت است. امام رضا (علیه السلام) با تعبیر «الاسلام النامی» به ما می‌فهماند که اسلام بدون امام، نمو و رشدی ندارد و در معرض کهنگی و زوال است.
با توجه به آنچه بیان شد، نقش و رسالت اساسی امام، هدایت و راهنمایی است که به دو شکل جلوه‌گر است؛ الف)تبیین درست آموزه‌های اعتقادی و معارف دینی و جلوگیری از تحریف و سوءبرداشت از آن‌ها؛ ب) ارائه الگوی عملی از انسانی باورمند به آموزه‌های اعتقادی و متخلّق به اخلاق نیکوی اسلامی و پایبند احکام عملی دین تا برای طالبان هدایت، راهنما و برای معاندان، مایه‌ی اتمام حجت باشد. قرآن در تبیین این نقش پیامبر می‌گوید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (۱۲)؛ برای شما در زندگی رسول خدا، سرمشق نیکویی است؛ و مردم را به فرمان‌برداری از آنان فرامی‌خواند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (۱۳). نخست به مؤمنان دستور می‌دهد که از خداوند اطاعت کنند، سپس فرمان به اطاعت از پیامبر می‌دهد؛ پیامبری که معصوم و نماینده‌ی صالح خدا در روی زمین است. در مرحله سوم، فرمان به اطاعت از اولوالامر می‌دهد که از متن جامعه اسلامی برخاسته، پاسدار دین و دنیای مردم‌اند.
روشن است که اگر کسی نقش و جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) و رسالت اصلی و اساسی آن بزرگواران را که عبارت از تبیین درست دین و ارائه الگویی عملی است، نشناسد و بر این پندار باشد که آن شخصیت‌های نورانی، همه‌ی عمر خود را صرف عبادت و مبارزه در راه خدا کردند و سختی‌ها را به جان خریدند تا کفاره‌ی گناهان امت باشند، دیگر نیازی به عبادت و جهاد در جهت کسب رضای الهی نخواهد دید، چرا که تصورش این است که تنها با یادکرد مصیبت‌های اهل بیت (علیهم السلام) و فشاندن اشکی به اندازه‌ی بال مگس، همه‌ی گناهان گذشته و آینده‌اش بخشیده شده و سعادتش تضمین گشته است!

۲- عدم شناخت درست مؤلفه‌های امامت

افزون بر شناخت درست نقش امام در راهنمایی نظری و عملی امت، شناخت صحیح مؤلفه‌های امامت همچون ولایت، محبّت و مودّت، معجزه و کرامت، توسل و شفاعت، زیارت، دانش بی‌پایان و… برای درک درست جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) و در نتیجه‌ی پیروی از آنان، لازم است. روشن است که فهم نادرست و ناقص از این ویژگی‌ها، نه تنها ما را به سر منزل مقصود نخواهد رساند، بلکه پیامدهای سوئی نیز خواهد داشت.
بحث و بررسی درباره‌ی‌ همه‌ی مؤلفه‌های امامت، بیان حقوق آن بزرگواران، وظایف امت در برابر آنان و… از حوصله این جستار بیرون است. بنابراین به بررسی مهم‌ترین ویژگی‌های امامت که درک نادرست آن‌ها، مانع تحقق سبک زندگی اسلامی است، بسنده می‌کنیم.

الف) درک نادرست از مفهوم محبت و مودّت

متأسفانه، امروزه توجه به نقش‌ها و رسالت‌های مهم اهل بیت (علیهم السلام) کمتر مورد توجه برخی از مدّعیان ارادت به ساحت آن بزرگواران قرار گرفته و وظیفه‌ی مهم مؤمنان مبنی بر رعایت حقوق ایشان، تنها به اظهار محبت زبانی فروکاسته شده است.
روایت‌های فراوانی درباره‌ی ضرورت محبت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است. در زیارت جامعه می‌خوانیم: «و لکمُ المَوَّدةُ الواجبَه» (۱۴). پیامبر که در آیات متعدد از مردم برای رسالت خود، پاداشی نمی‌خواهد (۱۵)، اجر رسالت خود را مودّت به اهل بیت (علیهم السلام) اعلام می‌کند: «قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» (۱۶)؛ من هیچ اجر و پاداشی در برابر دعوت رسالت از شما نمی‌خواهم، جز اینکه اهل بیت مرا دوست بدارید؛ و از بزرگ‌ترین امتیازهای شیعه این است که با سرلوحه قرار دادن این آموزه‌ی صریح قرآنی، بر مبنای محبت شکل گرفته است؛ اما از دو نکته نباید غفلت کرد: اول اینکه این مودّت اهل بیت (علیهم السلام) که پاداش رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، به سود دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) می‌باشد: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ» (۱۷). چرا که راه آن‌ها را به سوی کمال نهایی (قرب الی الله) هموار می‌سازد. وگرنه دوست داشتن یا نداشتن آن بزرگواران، چه سودی به حال آنان دارد؟ نکته‌ی دوم، این است که نشانه‌ی محبت، اطاعت است و ادّعای محبت و مودّت، بدون اطاعت از دستورهای آنان، پذیرفته نیست؛ چرا که قرآن می‌فرماید: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (۱۸)؛ اگر خداوند را دوست دارید، از دستورهای پیامبر اطاعت کنید. خداوند شما را دوست می‌دارد. هر عاشقی، تمام همّتش این است که کاری را انجام دهد که محبوب او می‌خواهد؛ آن شاعر هم به همین مطلب اشاره دارد:

تَعصِی الإله و تُظهرُ حُبّه*** هذا لعَمرُکَ فی الفِعالِ بدیعُ
لو کانَ حُبُّک صادقاً لاطعتهُ*** إنَّ المحبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطِیعُ

گناه می‌کنی و همزمان اظهار محبت خداوند می‌کنی و این کاری عجیب است!
اگر محبت تو صادقانه بود، خدا را اطاعت می‌کردی، چرا که عاشق، مطیع محبوب خویش است.
به نظر می‌رسد، حقوقی که برای اهل بیت (علیهم السلام) در روایت‌ها برشمرده شده و مورد تأکید قرار گرفته، از قبیل ولایت، تمسّک و توسّل، مقدم داشتن، گرامی داشتن، درود فرستادن، یادکردن، یادکرد مصیبت‌های آنان و… در راستای توجه مردم به نقش اهل بیت (علیهم السلام) و استفاده از هدایت‌های آنان و سرمشق قرار دادن سیره‌ی آنان است؛ بنابراین، باید با دقت و وسواس مراقب بود تا در نتیجه‌ی برخی کج‌فهمی‌ها و منفعت‌طلبی‌ها، برخی از ویژگی‌های اهل بیت (علیهم السلام) تحت‌الشعاع برخی دیگر قرار نگیرد. به عبارت دیگر، همچنان که دستورهای دینی با توجه به میزان اهمیت، به واجب، مستحب و مباح تقسیم می‌شود، برخی از ویژگی‌های اهل بیت (علیهم السلام) از اهمیت بیشتری نسبت به برخی دیگر برخوردار است و به طور کلی برخی از آن‌ها، نقش مقدمه دارند. به عنوان نمونه، براساس آیات و روایات، بر این باوریم که اهل بیت (علیهم السلام) با اذن الهی، از توانایی کرامت کردن برخوردارند و در این تردیدی نیست؛ اما سخن در این است که آیا استفاده از این ویژگی، همیشگی است، یا کاربرد آن، محدود به موارد خاص و استثنایی، به عنوان آخرین وسیله در دفاع از کیان دین است؟
بر این باوریم که هرگونه پاسخ به این پرسش، در نوع نگاه ما به اهل بیت (علیهم السلام) و در نتیجه، در سبک زندگی ما تأثیر خواهد گذاشت. اگر استفاده‌ی اهل بیت (علیهم السلام) از این توانایی را همیشگی و به شکل عاملی مستقل و مهم در حل مشکلات مادّی جامعه بدانیم، این باور در ما شکل خواهد گرفت که برای حلّ دشواری‌های مادی، در کنار دیگر عوامل، یک عامل ویژه و یک راه میان‌بر وجود دارد و آن حل مشکلات بدون تحمل رنج و زحمت، از طریق قدرت خارق العاده‌‌ی اهل بیت (علیهم السلام) است. اما اگر به این باور رسیدیم که استفاده‌ی اهل بیت (علیهم السلام) از این قدرت خارق العاده، استثنایی و نه برای حلّ دشواری‌های مردم، بلکه به منظور آخرین راه برای دفاع از حقّانیت دین است، بدیهی است که شیوه‌ی دیگری برای حلّ دشواری‌های خود، برخواهیم گزید.
برای روشن شدن پاسخ به این پرسش، چگونگی انجام معجزه و کرامت را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

ب) درک نادرست از مفهوم معجزه و کرامت

بر پایه آیات قرآن و روایات، پیامبران الهی از توانایی آوردن معجزه و اولیای الهی (علیهم السلام) از کرامت‌هایی برخوردار بوده‌اند. اما پرسش اساسی اینکه هدف از آوردن معجزه، چه بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است مفهوم معجزه روشن شود.

مفهوم معجزه و کرامت

معجزه، امری خارق‌العاده است که با اراده خدای متعال از شخص مدعّی نبوت ظاهر می‌شود و نشانه‌ی صدق اوست. هدف پیامبران (علیهم السلام) از معجزه، اثبات ادّعای نبوت خویش است و از این رهگذر در پی آن‌اند که مردم به آنان ایمان آورند و از آموزه‌هایشان پیروی کنند و به سعادت دست یابند.

واژه کرامت:

در اصل به معنای بزرگواری و عظمت معنوی است و در اصطلاح علم کلام، کارهای خارق العاده‌ای که از پیامبران برای اثبات نبوت صادر می‌گردد، با نام معجزه خوانده می‌شود و همین‌گونه کارها از غیر پیامبران، با نام کرامت ذکر می‌شود، چرا که نشانه عظمت و بزرگواری آن‌ها در پیشگاه خداوند است؛ بر همین اساس آن‌گاه که ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «لِأیِ عِلّةٍ اعطَی اللهُ أنبیائَهُ و رُسُلَهُ و أَعطاکُم المُعجِزَةَ؟» پاسخ شنید که: «لیکونَ دلیلاً علی صِدقٍ مَن أتی بهِ و المُعجِزةُ عَلامةُ للهِ لا یُعطیها إلا أنبیائَه و رُسُلَهُ و حُجَجَهُ، لِیُعَرفَ بهِ صِدقُ الصّادقِ مِن کِذَبِ الکاذبِ» (۱۹)؛ تا نشانه‌ای بر راست‌گویی آورنده‌ی آن باشد و معجزه، نشانه‌ای برای خداست که خداوند آن را به کسی جز پیامبران و رسولان و حجت‌هایش عطا نمی‌کند و هدف از آن، این است که به وسیله‌ی آن، راست‌گوییِ راست‌گو از دروغ‌گوییِ دروغ‎گو شناخته شود.

هدف از آوردن معجزه

شواهد قرآنی و روایی و نیز دلایل تاریخی نشان از آن دارد که پیامبران در وهله‌ی نخست می‌کوشیدند با براهین و دلایل عقلی، مردم را راهنمایی کنند و آن‌گاه که این دلایل و براهین، بر اثر لجاجت طرف مقابل، مورد پذیرش قرار نمی‌گرفت و اصل دعوت زیر سؤال می‌رفت، آن بزرگواران به اذن الهی و به هدف اثبات حقّانیت دین خداوند از این قدرت خارق العاده استفاده می‌کردند؛ بنابراین، از آنچه گفته شد، روشن می‌شود:
الف)هدف از آوردن معجزه، اثبات نبوت و شناساندن پیامبران خدا و یا اتمام حجت بر مردم است، نه فراهم کردن وسیله‌ای برای سرگرمی و برهم زدن نظام اسباب و مسبّبات عادی.
ب) معجزه، امری استثنایی در نظام حاکم بر این جهان است؛ بنابراین، در موارد محدودی از طرف انبیا انجام می‌شده است. چنین نبوده که هر موقع مردم خواستند، معجزه‌ای به دست پیامبر تحقق بیابد، بلکه معجزه مربوط به خواستِ خداوند است و تنها زمانی محقق می‌شود که خداوند بخواهد؛ یعنی زمانی که او ببیند، محقق شدن معجزه در این زمان نیاز است و فایده دارد.
ج) شواهد تاریخی نشان از آن دارد که هدف از این معجزات، دفاع از کیانِ دین، آن هم به عنوان آخرین وسیله بوده است، نه برطرف کردن مشکلات روزمره‌ی مردم؛ برخی از این شواهد عبارت‌اند از:
یک) بخشی از این معجزات هرگز ارتباطی به حلّ دشواری‌های روزانه‌ی مردم نداشته است؛ معجزاتی از قبیل سخن گفتن سوسمار، شق القمر و… (حتی اگر درستی آن‌ها نیز اثبات شود) چه گرهی از مشکلات روزانه‌ی مردم باز می‌کرده است؟
دو) در برخی موارد هم که با این معجزات، مشکلی برطرف می‌شده مانند: شیرآوردن گوسفند یک پیرزن، بینا شدن فردی نابینا و… آن قدر این مورد جزئی و کوچک بوده که انجام یا عدم انجام آن‌ها نمی‌توانسته تأثیری در حلّ مشکلات انبوه جامعه داشته باشد. و اصولاً اگر بنا بوده مشکلی برطرف شود، چرا مشکلات مهم‌تر حل نشود، به ویژه اینکه همیشه انتظار از حاکمان و دولت‌ها چاره‌اندیشی برای حل مسائل کلان و درمان دردهای عمومی است، نه چاره‌جویی برای موارد جزئی.
سه) اینکه می‌بینیم در موردی معجزه‌ای رخ داده، اما در مورد مشابه، هیچ اتفاقی نیفتاده، شاهد صدق این مدّعاست. به عنوان نمونه، چرا آن‌گاه که ابرهه با سپاهی گران به قصد تخریب کعبه حرکت می‌کند، پیش از آنکه قصد خود را عملی کند، به عذابی دردناک گرفتار و نابود می‌شود، اما پس از آن، که بارها کعبه از سوی جبّاران مورد تعرّض قرار می‌گیرد و یا بر اثر حوادث طبیعی تخریب می‌شود، هیچ معجزه‌ای رخ نمی‌دهد؟ یا آن زمان که متوکل اراده می‌کند حائر حسینی را تخریب کند، کرامتی عجیب رخ می‌دهد، گاوها حرکت نمی‌کنند، آب انبوه شده، پیش نمی‌رود؛ اما چرا از آن پس بارها این مکان مقدس مورد هجوم واقع شده، تخریب می‌شود، حتی در حمله‌ی وهابیون در اوایل قرن سیزدهم قمری به آتش کشیده می‌شود و در سال‌های اخیر، مورد هجوم گروه‌های تکفیری قرارگرفته، زائران قتل عام می‌شوند، ولی آن کرامت تکرار نمی‌شود؟ با توجه به آنچه درباره‌ی فلسفه معجزه و کرامت گفته شد، پاسخ این پرسش روشن می‌شود. هرگاه اساس دین الهی و کیان دعوت توحیدی در خطر قرار گرفته، خداوند با اعجاز آن خطر را دفع کرده است، همچون حمله ابرهه به مکه و یا تعرض متوکل به کربلا؛ که اگر آنان به هدف خود می‌رسیدند و پایگاه توحید و ولایت را تخریب می‌کردند، بن مایه‌ی اعتقاد مردم در خطر نابودی قرار می‌گرفت. اما هرگاه اصل دین و اعتقاد مردم در خطر نیست، چنین اعجازی رخ نمی‌دهد؛ هر چند خسارت‌های سنگین مالی و جانی نیز به بار آید؛ چه اینکه این خسارت‌ها قابل جبران‌اند، همچنان که در انفجار حرم عسکریین (علیهم السلام) شاهد بودیم که نه تنها با این تخریب، اعتقاد مردم متزلزل نشد، بلکه باعث گردید دل‌ها بیشتر متوجه مظلومیّت آن بزرگواران و وحشی‌گری دشمنانشان شود؛ بنابراین، دیدیم که این مکان مقدس، بهتر از پیش بازسازی شد.
برخی از مردم تصور می‌کنند، داشتن معجزات و انجام کارهای خارق العاده، رسالت دائمی و وظیفه‌‌ی همیشگی انبیا و اولیای الهی است و متأسفانه، رسانه‌ها و برخی از روحانیان و مداحان با انگیزه‌های گوناگون به این پندار دامن می‌زنند و با ذکر داستان‌های عجیب و غریب بی پایه و یا داستان‌هایی که هیچ‌گاه خود، شاهد آن نبوده‌اند، بر آتش آن می‌دمند و در نتیجه، شاهدیم که به رغم برپایی مجالس باشکوه و پرزرق و برق و حضور روزافزون مردم در اماکن مذهبی و زیارتی، بر معرفت مردم افزوده نمی‌شود و روزبه روز از نمود و بروز ارزش‌های اسلامی و سبک زندگی آن، در میان مردم کاسته می‌شود و ما تنها دلخوش به این ظواهریم. اصولاً بسیاری از مردم اولیای الهی را به عنوان الگوهایی که باید از گفتار و رفتار آنان پیروی کرد، نمی‌شناسند. کافی است از انبوه زائرانی که هر روز به اماکن مذهبی می‌روند، بپرسید که هدف آنان از زیارت چیست و چه حاجتی دارند، که پاسخ خواهد شنید: شفای بیماران، رفع گرفتاری‌ها و… اگر در مواردی هم آرزوی ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ‌را دارند، با این تصور است که با آمدن امام زمان (علیه السلام)، همه‌ی مشکلات مادّی حل خواهد شد. در حالی که از هدف‌های زیارت، یادآوری مجاهدت‌ها و سختی‌هایی است که آن بزرگواران برای هدایت جامعه متحمل شده‌اند تا برای تلاش در راه خدا و مجاهدت، آمادگی روحی بیابیم. آیا منطقی است که باور کنیم، آنان برای اعتلای توحید و برافراشته شدن پرچم دین، این همه ناملایمات را تحمل کردند و هرگز برای راحتی و خوشیِ دنیا از توان خارق العاده‌ی خود استفاده نکردند و ما تنها با لقلقه‌ی چند کلمه که گاه معنای آن را هم نمی‌دانیم، با قدرت خارق العاده‌ی آنان از همه مواهب دین و دنیا برخوردار شویم؟
اگر ظواهر برخی روایت‌ها چنین مفهومی را القا می‌کند، بسیار روشن است که باید از آن‌ها دست برداشت؛ چه اینکه با انبوه روایت‌های دیگر در تعارض است و از همه مهم‌تر اینکه با روح قرآن، ناسازگار می‌نماید. چطور می‌شود باور کرد این همه آیه و روایت درباره‌ی اهمیت عبادت، عمل صالح، انفاق، جهاد و شهادت در راه خدا و… آمده باشد و ما به رغم بی توجهی به آن‌ها و عمل نکردن، از همه‌ی مواهبب دین داری برخوردار شویم؟
ممکن است گفته شود، با توجه به اینکه باور به کمک خداوند و امدادهای غیبی و استجابت دعای پیامبر و امامان (علیهم السلام) جزو مسلّمات دینی است، چه ایرادی دارد مردم برای حل دشواری‌های خود، از این عوامل استمداد بطلبند؟ پاسخ، بسیار روشن است. بدون هیچ تردیدی به تأثیر این عوامل در زندگی انسان و حل مشکلات و گرفتاری‌ها باور داریم و آموزه‌ی «لا مؤثّرِ فی الوُجودِ إلا اللهُ» جزو مؤلفه‌های اساسی توحید است و هیچ کاری در عالم بدون اذن و اراده الهی انجام نخواهد شد، اما سنت الهی بر این تعلق گرفته که این تغییر و تحول در امور عالم از طریق اسباب و علل عادی انجام شود، «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ…» (۲۰) و این سنت الهی غیرقابل تغییر است، «… فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلاً» (۲۱). مفهوم باور به کارکرد و تأثیر دعا و توسل این نیست که آن‌ها را جایگزین تلاش و فعالیت کنیم، بلکه برای اینکه تلاش‌ها و فعالیت‌های ما مؤثر واقع شود و موانعی که در اختیار ما نیست، نتواند مانع تأثیر آن‌ها شود، باید دعا کنیم و به دعای انبیا و اولیا متوسل شویم. به عبارت دیگر، دعا و توسل، شرایط را برای اثرگذاری فعالیت ما آماده می‌کند و موانع را از سر راه آن برمی دارد.
غفلت از این سنت حتمی الهی، انجام امور از طریق اسباب و علل، آثار و پیامدهای سوئی در زندگی انسان به جا خواهد گذاشت، از طرفی، روح تلاش و مجاهدت را از جامعه گرفته و خمودگی و بی تحرکی را بر جامعه حاکم خواهد کرد و از طرف دیگر، در نتیجه‌ی برآورده نشدن خواسته‌ها و آرزوها، جامعه دچار یأس و نومیدی خواهد شد و این امکان وجود دارد که باعث بی توجهی و یا نادیده گرفتن آموزه‌های اصلی دین شود.

ج) عدم درک درست مفهوم شفاعت

شفاعت در فرهنگ عوام عبارت از این است که کسی نزد زورمداری برخوردار از پشتوانه نیرومند و موقعیت مهم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و غیره، می‌رود تا با نوعی معامله و باج‌دهی، رأی و نظر او را به سود خود، تغییر دهد و از این راه، سودی به دست آورد و یا خود را از خطری برهاند.
سوگمندانه باید پذیرفت که نظر برخی از مسلمانان از شفاعت، چیزی فراتر از این نیست. جمعی از آنان ساده لوحانه در نتیجه‌ی برخی القائات و یا حتی با حُسن نیت و با نگاه یک جانبه به برخی روایت‌ها، بر این باورند که می‌توانند با نادیده انگاشتن انبوه آیات و روایت‌ها مبنی بر ضرورت تلاش در زندگی، انجام دستورهای الهی و پرهیز از ظلم و تعدّی به حقوق دیگران، تنها با حضور در اماکن زیارتی و دادن اندکی از اموالی که گاه با ظلم و تعدّی و یا به شیوه‌ای غیرشرعی به دست آورده‌اند، به عنوان نذورات، هر کاری را انجام دهند و سرخوش از چند قطره اشکی که بر مصائب آن امام ریخته‌اند، بهشت را خریده، از نعمت‌های بی‌پایان آن برخوردار گردند. بدیهی است که این تفسیر نادرست و تحریف شده از شفاعت، نه تنها موجب تحول مثبت در اندیشه و عملکرد فرد نخواهد شد، بلکه او را در مسیر اشتباه خود، راسخ‌تر خواهد کرد؛ و کسانی را بر آن خواهد داشت با دستاویز قرار دادن برخی از آیات و دیدن برخی جنبه‌ها و ابعاد آن، و غفلت از آیات و جنبه‌های دیگر، موضوع شفاعت را شرک و چندگانه‌پرستی اعلام دارند و به اینجا برسند که ره‌آورد شفاعت، چیزی جز کشتن روحیه تلاش، و تشویق به گناه و قانون‌شکنی و عدم احساس مسئولیت نیست!
به بیان دیگر، شفاعت به این مفهوم عوامانه و به سستی کشاننده، افزون بر پیامدهای سوء آن از جمله‌ی جرئت بر گناه، مانع هرگونه تلاش در جهت اصلاح سبک زندگی برابر با آموزه‌ی اخلاقی اهل بیت (علیهم السلام) می‌شود، چرا که اگر فرد و جامعه‌ای بر این باور باشد که می‌توان به نیرویی تکیه کرد که در صورت لزوم، بتواند به صورت مستقل، خشم خدا را فرونشاند و یا مهر و رحمت او را برانگیزد، روشن است که دیگر نیازی نخواهد دید برای به دست آوردن لطف و رحمت خداوند، عمل به دستورهای الهی را سرلوحه اعمال خود قرار داده، مقید به انجام واجبات و ترک محرّمات باشد.
چنین تفسیر زیان باری از یک موضوع امیدبخش و سازنده‌ی تربیتی و انسانی، تنها محدود به موضوع شفاعت نیست، بلکه بسیاری از مفهوم‌های عقیدتی و اجتماعی مترقی و حرکت‌آفرین و انسان‌ساز همانند: دعا و نیایش، زیارت، توسل، محبت و ولایت اهل بیت (علیهم السلام)، انتظار، و… در گذر زمان به این سرنوشت فاجعه بار گرفتار آمده و آفت تحریف معنا و محتوا و بهره‌وری ابزاری، دامن‌گیر آن‌ها نیز شده است.

شفاعت در فرهنگ قرآن

شفاعت در مفهوم قرآنی آن به معنای کوشش برای ایجاد تحول مطلوب فکری و عملی در کسی است که در اندیشه‌ی شفاعت شدن است؛ از این رو، می‌کوشد با اصلاح باورها و رفتارها در جهت رساندن خود، به نمونه‌ها و الگوهای متعالی، خویش را درخور بخشودگی و شفاعت سازد.
پیامد شفاعت به این مفهوم و با این ویژگی، دیگر نه تنها هیچ یک از آن ره‌آوردهای ویرانگر از قبیل سستی و تنبلی، ترویج و تشویق به گناه، قانون‌شکنی، ظلم و… نیست، که برانگیزاننده‌ی روح امید و نشاط و تلاش برای جبران کاستی‌ها و اصلاح ناراستی‌هاست. این نوع نگاه به شفاعت، نه تنها در برابر توحید نیست که عالی‌ترین جلوه‌ی توحید و بندگی خداست و اندیشه‌ها را به سوی خدا و درخواست توفیق از او و تقرّب به سوی او توجه می‌دهد، و شفاعت را فرصتی الهی، توفیقی رحمانی و فیضی آسمانی برای بازگشت و جبران کوتاهی‌ها می‌داند.
روشن است که اگر همه‌ی راه‌های بازگشت و جبران و نجات به روی کسانی که بر اثر غفلت و اشتباه، دچار لغزش شده اند، بسته شود، آنان به ادامه خطا و کج روی سوق داده شده، جز ادامه همان اشتباه‌ها، برای آنان چاره‌ای باقی نمی‌ماند. درست به همین دلیل است که در نظام‌های تربیتی و قانون‌گذاری علمی، برای خطرناک‌ترین مجرمان هم، روزنه‌ی امیدی برای تجدیدنظر و بازگشت و اصلاح بازمی‌گذارند.

ویژگی‌های شفاعت در قرآن

واژه‌ی شفاعت و مشتقات آن، در حدود سی بار در قرآن به مفهوم «شفاعت» به کار رفته است. در آیاتی شفاعت، ‌به مفهوم نادرست آن، نفی شده است: «وَ اتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌» (۲۲)؛ و از روزی پروا کنید که نه هیچ کس، چیزی از کیفر گناهان را از کسی برطرف می‌سازد، نه شفاعتی از او پذیرفته می‌شود، نه از او بدل و جای‌گزینی می‌گیرند، و نه از جایی یاری خواهد شد.
پاره‌ای از آیات، شفاعت را تنها از آنِ خدا می‌داند و تنها او را به عنوان شفاعت کننده، معرفی می‌کند و بس: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ» (۲۳)؛ «… مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ شَفِیعٍ أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ» (۲۴).
گروهی دیگر، آیاتی است که شفاعت دیگران را، تنها به اذن و اجازه‌ی خدا مشروط می‌سازد: «وَ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ…» (۲۵)؛ و شفاعت نمودن در پیشگاه او، سود نمی‌بخشد، مگر برای آن کسی که به وی اجازه دهد.

شفاعت در نگره‌ی اهل بیت (علیهم السلام)

همه‌ی مسلمانان، بر شفاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق نظر دارند، چرا که قرآن به آن تصریح می‌کند؛ گرچه در چگونگی آن، دیدگاه‌ها متفاوت است. پیروان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) نیز، بر این باورند که افزون بر پیامبرگرامی، فرشتگان، و امامان معصوم نیز به اذن خدا، شفاعت می‌کنند و شفاعت آنان، هم در جهت افزودن پاداش نیکوکاران و توبه کنندگان، و هم برای رهایی از مجازات، سودمند است، اما بدون تردید دارای شرایطی است که خودِ آن بزرگواران به آن‌ها تصریح کرده‌اند. این شفاعت، به اذن خدا و در قلمرو رضایت و خشنودی او می‌باشد و بس؛ و تنها شامل حال کسانی می‌شود که در زندگی خویش، پس از لغزش و قانون‌‌شکنی به خود آیند و در اندیشه‌ی بازگشت به سوی خدا، تلاشی پیگیر برای جبران خطاها و گناهانشان آغاز کنند و نیز در اندیشه و عمل، خود را هم سنخ با شفاعت‌کنندگان گردانند؛ وگرنه از شفاعت آنان محروم خواهند شد.
امام صادق (علیه السلام) در نامه‌ای مفصّل به یاران خود نوشتند: «… فاعمَلوا بِطاعةِ اللهِ و اجتَنبوا مَعاصیهُ واعلَموا اَنّهُ لیسَ یُغنی عَنکُمْ مِنَ اللهِ احدٌ مِنْ خَلقهِ شیئاً لا مَلَکٌ مُقرَّبٌ و لا نَبی مُرَسلٌ وَ لا مَنْ دُونَ ذلِکَ فَمَنْ سَرَّهُ انْ تنفَعَهُ شَفاعةُ الشّافعینَ عندَالله فلْیَطْلُبْ إلی الله انْ یرضَی عَنهُ- و اعلمُوا اَنَّ احداً مِنْ خَلقِ اللهِ لَمْ یصِبْ رِضا اللهِ إلا بِطاعتهِ و طاعةِ رَسُولِهِ و طاعَةِ وُلاةِ امرِهِ منْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله وسلم) و مَعصِیتُهُمْ مِنْ مَعصِیةِ الله» (۲۶)؛ به دستورهای الهی عمل کنید و از مخالفت با او بپرهیزید و بدانید که هیچ کس از بندگان چه فرشته مقرب و یا پیامبر مرسل و یا غیر آنان، شما را از خدا بی نیاز نمی‌کند، هر کس شادمان می‌گردد که شفاعتِ شفاعتگران نزد خداوند، شامل حال او گردد، باید خشنودی خدا را بجوید؛ و بدانید هیچ کس خشنودی خداوند را به دست نخواهد آورد، جز با اطاعت از خداوند و پیامبر و اولی الامر از اهل بیت (علیهم السلام) و نافرمانی آنان، نافرمانی خداوند است.
از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «إنه لمَّا احتَضَر أَبِی (علیه السلام) قالَ لِی- یا بُنَیَّ إنّه لا تَنالُ شفَاعتَنا مَنِ استَخَفَّ بالصّلاةِ و لا یَرِدُ عَلینا الحَوضَ مَنْ أدمَنَ هذهِ الاشرِبةَ، فَقلتُ یا ابَةَ و ایُّ الاشربةِ؟ فقال: کلّ مُسکرٍ» (۲۷)؛ چون زمان احتضار پدرم فرارسید، فرمود: به شفاعت ما نخواهد رسید، کسی که نماز را سبک بشمارد و بر ما در حوض کوثر وارد نخواهد شد، کسی که عادت به نوشیدن این نوشیدنی‌ها داشته باشد؛ عرض کردم: کدام نوشیدنی‌ها؟ فرمود: هر نوشیدنی مست کننده‌ای.

د) عدم درک درست مفهوم زیارت

اصل واژه‌ی زیارت به معنای میل و عدول از چیزی است. زائر را از آن جهت زائر می‌گویند که وقتی به زیارت کسی می‌رود، از غیر وی رو برمی‌گرداند. اینکه بر ملاقات اولیا و بزرگان، اطلاق زیارت شده، از آن جهت است که این کار، انحراف از جریان مادّی و عدول از عالم طبیعت و توجه به عالم روحانیت است؛ در حالی که در محیط طبیعی حضور دارد و جسمانیت خویش را حفظ می‌کند. زیارت از دور نیز هر چند مورد قبول و توصیه است، اما حضور زائر در کنار مَزور و قبروی خصوصیتی دارد؛ یعنی روح فرد زیارت شونده، تعلق خاصی به محل دفن و قبر خود دارد و همین طور زیارت از نزدیک برای زیارت کننده، اثرات معنوی و باطنی زیادتری نسبت به زیارت دور دارد؛ بنابراین، سفارش شده است.
زیارت آگاهانه و از روی معرفت امامان معصوم (علیهم السلام)، می‌تواند در مسیر حرکت معنوی انسان، برکات زیادی به همراه داشته باشد که مهم‌ترین آنها عبارت است از شناخت معارف و کسب آمادگی لازم برای پیروی از دستورهای انسان ساز آن بزرگواران. برای روشن شدن این موضوع، کافی است نگاهی گذرا به محتوای زیارت نامه‌ها بیندازیم. در این زیارت نامه‌ها، پیش از هر چیز، به وحدانیت خداوند شهادت می‌دهیم و او را تنها مؤثر در عالم وجود می‌دانیم و همه چیز را به فرمان و اراده‌ی او می‌یابیم و به این حقیقت اذعان می‌کنیم که حضور در محضر این اولیای الهی و ادای احترام و اظهار ارادت به آنان، تنها و تنها از آن روست که آنان، بندگان مقرّب خدا و باورمندان حقیقی به قدرت و عظمت خداوند هستند و هر آنچه دارند، از آنِ خداست. همان‌گونه که اطاعت از امامان (علیهم السلام)، اطاعت از خدا و نافرمانی از آن‌ها، نافرمانی در برابر خداست، اظهار محبت به آن بزرگواران، اظهار محبت به خداست. امامان (علیهم السلام)، محبّ و محبوب خدا هستند و حُبّ محبوب خدا، حبّ خداست. زیارت مرقد مطهر اهل بیت (علیهم السلام)، جلوه‌هایی از این عشق و محبت و دلدادگی است. اصولاً دوست داشتن، انسان را به سوی هم سویی و هم‌سانی با محبوب فرامی‌خواند. ادعای دوستی با کسی و در نظر نگرفتن علایق و خواسته‌های او با هم ناسازگار است. زائر با یادکرد مجاهدت‌ها و عبادت‌های امامان (علیهم السلام)، که در زیارت نامه‌ها متجلی شده است و با اقرار به اینکه: «فعَظَّمتُم جَلالهُ و اکَبرْتُمْ شأنَهُ و مَجَّدْتُم کَرمَهُ و أَدمَنْتُم ذِکْرَهُ وَ وکَّدْتُم مِیثاقَهُ و أحکَمْتُمْ عَقدَ طاعتِهِ وَ نَصحْتُم لَهُ فی السِّرِ و العلانیةِ و دَعوتُم إلی سَبیلهِ بالحِکمةِ و المَوعظةِ الحَسنةِ وَ بَذَلْتُم أَنفُسَکُمْ فی مرْضَاتهِ وَ صَبرتُم عَلی ما أصابَکُم فی جَنبهِ وَ اقمْتُمُ الصلاةَ و آتیتُمُ الزکاةَ و امرتُمْ بالمَعروفِ وَ نَهَیْتُم عَنِ المنُکرِ و جاهَدْتُم فِی اللهِ حَقّ جهادهِ حَتی اعلَنتُمْ دعوَتَهُ و بَینْتُم فرائِضَهُ و أَقمتُمْ حُدودَهُ و نَشرْتُم شرائِعَ احکامِهِ و سَننْتُم سُنّتَهُ و صِرتمْ فی ذلِکَ مِنهُ إلی الرضَا و سَلَّمْتُم لَهُ القَضاءَ و صدَّقتُم مِن رُسُلهِ مَن مَضَی» (۲۸)؛ بر استواری آنان در مسیر بندگی خدا و تحمل همه سختی‌ها در این مسیر دعوت به سوی او، شهادت می‌دهد و به آنان اعلام می‌کند که من به عنوان زائر شما، از دل بستگی و علاقه شما به آرمان‌های الهی آگاهم؛ بنابراین، زائر نمی‌تواند از کنار این دغدغه‌ها بی تفاوت بگذرد و با زبان بی زبانی به آن بزرگواران بگوید، این هدف‌های متعالی، شما را آماده‌ی تحمل هم سختی‌ها و مشکلات کرده است، اما من که ادعای دوستی شما را دارم، همه‌ی دغدغه‌ام منافع شخص خودم است و حاضر نیستم در راه هدف‌های شما فداکاری کنم و دست از هوی و هوس‌های خود بردارم! زیارت، صحنه‌ی تمرین و آمادگی برای ایثار و ازخودگذشتگی است، نه عرصه‌ی خودخواهی و خودپرستی؛ چه اینکه «گر از دوست چشمت به احسان اوست/ تو در بند خویشی، نه در بند دوست»؛ و این چنین زیارتی، فراتر از صرف حضور جسمی در اماکن مقدس و در کنار قبور آن بزرگواران است؛ این آثار و برکات در صورتی برای انسان حاصل می‌شود که این زیارت با حضور واقعی قلبی همراه باشد و انسان تصمیم بگیرد راه آن بزرگواران را ادامه دهد و زندگی خود را بر پایه‌ی رهنمودهای آنان بنا کند.
افزون بر این، زیارت دارای آثار و برکات دیگری نیز هست؛ از قبیل احساس بقا و استمرار حیات علمی و معنوی مفاخر و صاحبان کمال، پیوند روحی و معنوی نسل حاضر و نسل‌های آینده با نسل‌های گذشته، یاد مرگ و آمادگی برای حضور در محضر خداوند و…
بنابر آنچه گفته شد، اگر این زیارت درست و با توجه به همه ابعاد آن انجام شود، دارای آثار و برکات زیادی است، اما اگر بدون توجه به لوازم و مؤلفه‌های آن صورت گیرد، نه تنها دارای آن برکات نیست و شکلی صوری و بی خاصیت به خود خواهد گرفت، بلکه پیامدهای منفی آن دامن گیر فرد و جامعه خواهد شد و به صورت عاملی بازدارنده در مسیر عمل به دستورها و رهنمودهای آن بزرگواران عمل خواهد کرد.
متأسفانه، این تصور که می‌توان بدون تصمیم بر ترک معصیت و فارغ از التزام به لوازم زندگی مؤمنانه و موحّدانه، به زیارت امامان (علیهم السلام) نایل شد و از برکات آن نیز برخوردار گردید، آرام آرام به باوری رایج تبدیل شده است؛ هر چند کسانی به آن اعتراف نکنند و یا حتی خلاف آن را به زبان بیاورند. برای راستی آزمایی این ادعا، کافی است نگاهی به رفتارهای آشکار و پنهان برخی زائران در اماکن مذهبی بیندازیم؛ چگونه می‌توان باور کرد کسی محبت امام را در دل داشته باشد و نسبت به حجاب بی اعتنا باشد و به رغم برخوردها و تذکرات مداوم خادمان این مکان‌ها، بر رفتار خود، اصرار ورزد؟ می‌توان تصور کرد که کسانی به مجاورت با امام افتخار کنند و نسبت به بندگان خدا هرگونه اجحافی را روا دارند؟ چرا این زیارت‌ها به اصلاح رفتار ما منجر نمی‌شود؟ پاسخ روشن است، چون این‌ها اعمال و رفتاری شکلی و خالی از محتوایند.
بدون تردید راه حلّ این نیست که همچون وهابیان خشک مغز، مردم را از زیارت منع کنیم و درب اماکن زیارتی را ببندیم و یا اهمیت آن را زیر سؤال ببریم، بلکه سخن در آن است که برای حلّ این معضل و یا دست کم جلوگیری از عمیق‌تر شدن آن، چاره‌ای بیندیشم و با یادکرد راه و رسم آن بزرگواران، مردم را به پیروی از آنان راهنمایی کنیم. سوگمندانه، باید بپذیریم که نه تنها تلاشی در این مسیر صورت نمی‌گیرد، بلکه رسانه‌ها، روضه‌خوانان و برخی مداحان بی تقوا، با دمیدن بر آتش خرافات، استناد به خواب‌ها، یادکرد کرامت‌های بی پایه (که حتی اگر درست هم باشد استثناست)، بیان داستان‌های دروغ و یا دست کم بدون سند و مدرک، بی توجهی به هدف‌های مهم و اصلی دین، اصلی کردن جنبه‌های کم اهمیت تر دین و… به این رویکرد غیرسازنده در زیارت‌ها دامن می‌زنند و هر صدایی را با اتهام‌هایی همچون دشمنی با اهل بیت (علیهم السلام)، اثرپذیری از وهّابیان، ولایت گریزی و.. خفه می‌کنند؛ به گونه‌ای که سخن مراجع تقلید هم شنیده نمی‌شود!
همین سوءبرداشت‌ها و کج فهمی را در عرصه‌های دیگری همچون موالید، عزاداری‌ها و… نیز شاهدیم و به رغم اینکه فریاد برخی از اندیشمندان در پنهان و آشکار، از این جفایی که در حق اهل بیت (علیهم السلام) می‌رود، بلند است، اما مصلحت اندیشی و ملاحظه‌ی نقش این مراسم در حضور مردم در صحنه‌های دین، جرئت مخالفت علنی را از آنان گرفته است.

نتیجه‌گیری

۱-درک نادرست از امامت و غفلت از رسالت اصلی آن، یعنی تبیین معارف دینی و ارائه الگویی عملی و موفق از انسانی موحد، متخلق به اخلاق اسلامی و عامل به احکام دینی، مانعی مهم در مسیر تحقق سبک زندگی اسلامی است.
۲-امید به حلّ همه‌ی دشواری‌های یا بیشتر آن‌ها از طریق معجزه و کرامت، افزون بر ناسازگاری با قرآن، روایت‌ها و واقعیت‌های تاریخی و عینی، پیامدهای سوئی همچون سستی، تنبلی و سرخوردگی به دنبال خواهد داشت.
۳- نگاه نادرست و بازدارنده از عمل، و تحریف شده به شفاعت، نه تنها به فراگیری فرهنگ ولایی و رضوی در جامعه کمک نخواهد کرد، بلکه با توجه به نقش این نگاه اشتباه در جرئت بر گناه، خود، به مانعی عمده در مسیر عمل به ارزش‌های دینی تبدیل خواهد شد.
۴-زیارت به عنوان نشانه‌ای از محبت و دلدادگی به اولیای الهی، افزون بر ایجاد آمادگی در انسان برای هم سویی با آن بزرگواران، دارای آثار و برکات دیگری همچون احساس بقا و استمرار حیات علمی و معنوی فاخر و صاحبان کمال، پیوند روحی و معنوی نسل حاضر و نسل‌های آینده با نسل‌های گذشته، یاد مرگ و آمادگی برای حضور در محضر خداوند و… می‌باشد؛ اما اگر بدون توجه به لوازم و مؤلفه‌های آن صورت گیرد، نه تنها دارای آن برکات نیست و شکلی صوری و بی خاصیت به خود خواهد گرفت، بلکه پیامدهای منفی آن دامن‌گیر فرد و جامعه خواهد شد و به صورت عاملی بازدارنده در مسیر عمل به دستورها و رهنمودهای آن بزرگواران عمل خواهد کرد.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
۲٫ سیدرضی، محمد، نهج البلاغه، به کوشش صبحی صالح، عهدنامه مالک اشتر.
۳٫ کهف (۱۸): ۱۰۳ و ۱۰۴٫
۴٫ ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص ۳۰۲٫
۵٫ بقره (۲): ۳۰٫
۶٫ ابن بابویه، همان، ج۱، ص ۲۳۹٫
۷٫ همان، ص ۲۳۰٫
۸٫ نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
۹٫ همان، خطبه۳، ص ۴۵٫
۱۰٫ همان، خطبه ۱۵۲، ص۲۱۲٫
۱۱٫ ابن بابویه، همان، ج۲، ص ۲۷۶٫
۱۲٫ احزاب (۳۳): ۲۱٫
۱۳٫ نساء (۴): ۵۹٫
۱۴٫ ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص ۶۰۹ (باب زیارة الجامعه)
۱۵٫ انعام (۶): ۱۱؛ هود (۱۱): ۲۹ و ۵۱؛ فرقان (۲۵): ۵۷٫
۱۶٫ شوری (۴۲): ۲۳٫
۱۷٫ سبا (۳۴): ۴۷٫
۱۸٫ آل عمران (۳): ۳۱٫
۱۹٫ حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج۱، ص ۱۴۷٫
۲۰٫ رعد (۱۳): ۱۱٫
۲۱٫ فاطر (۳۵): ۴۳٫
۲۲٫ بقره (۲): ۴۸٫
۲۳٫ زمر (۳۹): ۴۴٫
۲۴٫ سجده (۳۲): ۴٫
۲۵٫ سبأ (۳۴): ۲۳٫
۲۶٫ فیض کاشانی، محمدمحسن، وافی، ج۲۶، ص ۱۰۷٫
۲۷٫ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۶، ص ۴۰۱٫
۲۸٫ ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص ۶۱۲ (باب زیارة الجامعه).

منابع تحقیق:
- قرآن کریم.
- حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، اعلمی، بیروت، ۱۴۲۵ق.
- __، وسائل الشیعه، مؤسسة آل البیت، قم، ۱۴۰۹ق.
- ابن بابویه، محمدبن علی، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۹۵ق.
- ___، من لا یحضره الفقیه، تصحیح علی اکبر غفاری، اسلامی، قم، ۱۴۱۳ق.
- فیض کاشانی، محمدمحسن، وافی، کتابخانه امام امیرالمؤمنین، اصفهان، ۱۴۰۶ق.
- کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، دارالکتب العلمیه، تهران، ۱۴۰۷ق.
- سیدرضی، محمد، نهج البلاغه، به کوشش صبحی صالح، هجرت، قم، ۱۴۱۴ق.


منبع مقاله: همایش ملی سبک زندگی رضوی (مقالات برگزیده)، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول (۱۳۹۳).

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.