حکایت عبدالله ابن ابی‌سرح

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در برخی منابع تاریخی آمده است که عبداللّه بن ابی‌سَرح، برادرِ رضاعی عثمان بود (یعنی در زمان نوزادی، از طریق شیر خوردن از یک دایه مشترک، با هم برادر شده بودند).

 


او پیش از فتحِ مکه اسلام آورده و به مدینه هجرت کرده و جزو کاتبان قرآن بود، امّا پس از مدتی مُرتَدّ شد و به مکه بازگشت و به قریش می‌گفت: «قرآن ماهیت الهی ندارد. محمّد مطیع اراده و خواسته من بود و می‌گفت در آیه قرآن بنویس «عَزیزٌ حکیمٌ» می‌گفتم بنویسم علیمٌ حکیمٌ؟ او (محمد) جواب می‌داد که مانعی ندارد هر دو خوب است! آنچه من (عبدالله بن ابی‌سَرح) از قرآن کم و زیاد می‌کردم، او ایرادی نمی‌گرفت!» چون مکه به دست مسلمانان فتح شد، رسول خدا (ص) برای اهل مکه فرمان عفو عمومی صادر کرد، لیکن دستور داد که عبداللّه بن ابی‌سرح را بکشند گرچه به پرده کعبه آویخته باشد. پس عبداللّه بن ابی‌سرح بر جان خود ترسید و به عثمان پناه برد. عثمان او را پنهان کرد تا این که او را به خدمت پیامبر آورد و برایش از آن حضرت امان خواست. رسول خدا دیر زمانی خاموش ماند و سربلند نکرد، تا آنکه سرانجام موافقت کرد. چون عثمان بازگشت، حضرت رسول روی به حاضران کرد و فرمود: از آن جهت خاموش ماندم تا مگر یک تن از شما برخیزد و حکم اعدام او را اجرا کند. صحابه در پاسخ گفتند: اشاره‌ای در این زمینه به ما می‌فرمودی! رسول خدا فرمود: شایسته نیست که پیامبر به گوشه چشم، اشاره کند (در نتیجه پیامبرف عبدالله بن ابی‌سَرح را بخشید). این گفتار، امروزه مورد سوء استفاده اسلام‌ستیزان قرار گرفته و از آن به عنوان سندی بر غیر الهی بودن و تحریف شدن قرآن یاد میکنند! همچنین میگویند اگر محمد بر حق بود چرا عبدالله بن ابی‌سرح او را رها کرد؟!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاسخ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دروغ بستنِ عبدالله بن ابی‌سرح به قرآن و بازگشت او به بت پرستی برای جلب نظر سران ثروتمند مشرکین

- منابع تاریخی و کلامی گویای این هستند که پس از ارتداد عبدالله بن ابی‌سَرح، این آیه نازل شد: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کذِباً أَوْ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیْ ءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَوْ تَرَی إِذْ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِکه بَاسِطُوا أَیدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنفُسَکمْ الْیوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیرَ الْحَقِّ وَکنتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکبِرُونَ. [انعام/۹۳] و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ مى‌‏بندد یا مى‏‌گوید: «به من وحى شده» در حالى که بر او وحى نشده باشد، و آن کس که مى‏‌گوید: «به زودى نظیر آنچه را خدا نازل کرده است نازل مى‌‏کنم» و کاش ستمکاران را در گرداب‌هاى مرگ مى‏‌دیدى که ملائکه [به سوى آنان‏] دستهایشان را گشوده‌اند و نهیب مى‏‌زنند: «جانهایتان را بیرون دهید» امروز به [سزاى‏] آنچه بناحق بر خدا دروغ مى‏‌بستید و در برابر آیات او تکبر مى‏‌کردید، به عذاب خوارکننده کیفر مى‌‏یابید.»[۱] روشن است که بنا بر قرآن و منابع مذکور، ابن ابی‌سَرح از روی ستمگری و منفعت‌طلبی به پیامبر خیانت کرد، دروغ گفت و به سوی مشرکین بازگشت.

- گذشته از این، هرچند او به جرم ارتداد، توطئه وتبلیغ دروغین علیه اسلام توسط پیامبر به اعدام محکوم شد، لیکن هنگامی که عثمان (به عنوان یک مسلمان) ضامن او شد، پیامبر هم به او امان داد. عبدالله بن ابی‌سرح، بخشیده شد، زنده ماند، و در زمان عثمان به عنوان حاکم مصر گماشته شد.[۲]

- دیگر سندی که نشان می‌دهد عبدالله بن ابی‌سرح، از روی سودجویی به قرآن دروغ بست، سخن پیامبر به اوست. هنگامی که عبدالله بن ابی‌سرح از پیامبر تقاضای تغییر و ویرایش در آیات قرآن کرد، پیامبر به او فرمود: «هُوَ واحِدٌ» یعنی آن (قرآن) فقط به یک صورت است (و توحق نداری آیات را هنگام نوشتن به میل خود تغیر دهی). پس او که نتوانست نظرات خود را بر پیامبر تحمیل کند، «فَارتَدَّ کافِراً وَ رَجَعَ إلَى مَکّة» کافر شد و به مکه بازگشت (و دوباره بت پرست شد).[۳]

- برخی مدعی هستند که “عبدالله بن ابی‌سرح در مدینه آیه «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین‏» را به زبان آورد! و چون پیامبر از این عبارت خوشش آمد پس دستور داد آن را در قرآن بنویسند! عبدالله بن ابی‌سرح نیز معترض شد که این آیه بر قلب من نازل شد و پیامبر آن را از من آموخت! پس این اختلاف سبب شد که او از مدینه به مکه بازگردد و دوباره بت پرست شود.” شگفتا ! این حکایت دروغی بیش نیست. و دروغ بودن آن بر اهل فن روشن و مبرهن است! چون این آیه (فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین) مکّی است! یعنی این آیه قبل از مهاجرت به مدینه بر پیامبر نازل شد و لذا پر واضح است که ادعای ابن ابی‌سرح (یا ادعایی که به او نسبت میدهند) بسیار ناشیانه و ابلهانه است.[۴]

- دیگر دلیل بر رد ادعای عبدالله بن ابی‌سرح، خود قرآن است. قرآن می‌گوید: «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ [فصلت/۴۲] که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏آید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است». این آیه نیز در مکه نازل شده است. چگونه ممکن است محمد (صلی الله علیه و آله) که به گفته کارلایل (Thomas Carlyle)، قهرمان انبیاء است،[۵] به خاطر تقاضای ناشیانه و نابخردانه یک شخص، آبروی خود را ریخته و رسالت خود را زیر سؤال ببرد ؟!

- برخی نیز مدعی شده اند که عبدالله بن ابی‌سرح اولین کاتب قرآن بود، در حالیکه ابداً چنین ادعایی صحت ندارد.

- شاهدی دیگر بر ضعف شخصیت و نقص عقلِ عبدالله بن ابی‌سرح، رفتار او با انسان‌های بی‌گناه است. توحش فکری و عدم تعادل رفتاری او به قدری شدید بود که اهل تاریخ از آت متعجب هستند. برای نمونه، هنگامی که او در زمان خلافت عثمان بر مصر حکومت میکرد، برخی از مصری‌ها از ستم او شکایت کردند، پس عثمان نامه‌ای به او (عبدالله ابن ابی‌سرح) نوشت، لیکن وی نه تنها به نامه عثمان توجهی نکرد، بلکه چندتن از معترضین را به طرز دلخراشی به قتل رساند.[۶]

به هر روی، منابع مطالعاتی در این زمینه، عبدالله بن ابی‌سرح را محکوم و مجرم می‌دانند، نه پیامبر را. و اینکه عبدالله بن ابی‌سرح، به پیامبر پشت کرد، نشانه ضعف شخصیتی و طمع‌ورزی‌های خود اوست، نه نقص پیامبر. پیامبر که با بخشیدن او، بزرگواری خود را نشان داد.

پی‌نوشت:

[۱]. ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت: دار الجیل، ۱۹۹۲، ج ۱، ص ۶۸-۶۹ ؛ ابن اثیر جزری، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بیروت: دار الفکر، ۱۹۸۹، ج ۱، ص ۶۲ ؛ ابن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمییز الصحابة، بیروت: دارالکتب العلمیة، ۱۹۹۵، ج ۱، ص ۵۶۲ ؛  أحمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، کتاب جمل من انساب الأشراف، بیروت: دار الفکر، ۱۹۹۶، ج ۲، ص ۳۸۷ ؛  ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفى کوفى، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینى ارموى، تهران: انجمن آثار ملى، ۱۳۵۳، ج ۱، ص ۲۰۶ ؛ عبدالله بن عمر بیضاوى، أنوار التنزیل و أسرار التأویل‏، بیروت: دار احیاء التراث العربى‏، ۱۴۱۸ هـ ق، ج ۲، ص ۱۷۳ ؛ ملا محسن فیض کاشانى، ‏تفسیر الصافى‏، تهران: انتشارات صدر، ۱۴۱۵ هـ ق، ج ۲، ص ۱۳۹ ؛ ابن ابى حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ریاض: مکتبة نزار مصطفى الباز، ۱۴۱۹ هـ ق، ج ۶، ص ۱۹۳۵ ؛ عبدالعلى حویزى‏، تفسیر نور الثقلین‏، قم: انتشارات اسماعیلیان‏، ۱۴۱۵ هـ ق، ج ۱، ص ۷۴۵-۷۴۶ ؛ جلال الدین سیوطى، ‏الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى‏، ۱۴۰۴ هـ ق، ج ۳، ص ۳۰ ؛ سید محسن امین عاملى‏، أعیان الشیعة، بیروت، نشر دارالتعارف‏، ۱۴۰۳ هـ ق، ج ۱، ص ۲۲۴ ؛ جعفر مرتضى العاملى، ‏الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، قم: دار الحدیث‏، ۱۴۲۶ هـ ق، ج ۳۲، ص ۵۱ ؛ شیخ ابوگجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافى، تهران: ‏انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۲، ج ۸، ص ۲۰۱ و…
[۲]. ابوحنیفه دینورى، ‏الاخبار الطوال‏، قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۸، ص ۱۳۹ ؛ تاریخ الطبری‏، بیروت: روائع التراث العربى‏، ۱۳۸۷ هـ ق، ج ۳، ص ۵۹ همچنین ج ۴، ص ۱۱۱-۲۵۳ ؛ ابن اثیر جزرى، ‏الکامل فی التاریخ‏، بیروت: دار الصادر، ۱۹۶۵، ج ۲، ص ۲۴۹-۵۶۷ همچنین ج ۳، ص ۸۶ ؛ ابن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمییز الصحابة، بیروت: دارالکتب العلمیة، ۱۹۹۵، ج ۴، ص ۹۵-۳۷۹ و…
[۳]. شیخ حر عاملى‏، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات‏، بیروت: نشر اعلمى‏، ۱۴۲۵ هـ ق، ج ۱، ص ۲۸۸ ؛ علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ هجرى قمرى‏، ج ۸۹، ص  ۳۵٫
[۴]. ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۹ هـ ق، ج ۵، ص ۴۰۹ ؛ نصربن محمد بن احمد سمرقندى، بحرالعلوم‏، ج ۲، ص ۴۷۶، فخرالدین رازى، مفاتیح الغیب‏، بیروت: دار احیاء التراث العربى‏، ۱۴۲۰ هـ ق، ج‏۲۳، ص ۲۵۸ ؛ جعفر مرتضى العاملى‏، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، قم: دار الحدیث‏، ۱۴۲۶ هـ ق، ج ۲۳، ص ۶۱ ؛ همچنین درباره مکی بودن این آیه و این سوره اسناد، وافر است. برای نمونه بنگرید به: رشیدالدین میبدى، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۱، ج ۶، ص ۴۱۵ که آمده است: «بدانکه این سوره صد و هژده آیت است که جمله بمکه فرو آمد.»
[۵]. استاد عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، بخشِ اسلام فرهنگ جامع (فصل ۲۴)
[۶]. جعفر مرتضى العاملى‏، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، قم: دار الحدیث‏، ۱۴۲۶ هـ ق، ج ۲۳، ص ۶۰-۶۸٫

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.